غزل مناجاتی با خداوند کریم
من زندهام اگر چه، ولی زنـده نیستم من بنـدگی نـکـردهام و بـنـده نـیـستم در سایهسار رحـمت تو قـد کـشیدهام جز با نـگـاه لطـف تو پـایـنـده نیستم خـیـلی گـنـاه کـردهام امـا هـنـوز هم از صبر بیحـساب تو شرمنده نیستم رویـم سـیـاه و نـامۀ اعمال من سـیاه شـرمـنـده از سـیـاهی پـرونده نیـستم یادی ز خوف قـبر و قـیامت نمیکنم خـیلی به فـکـر تـوشـۀ آیـنـده نـیـستم دنیا و زرق و برق، دلم را ربوده است از عـشق خـالیام، ز تو آکـنده نیستم از راه و رسم شیعه فقط حرف میزنم اصلا به نـام شیـعـه بـرازنـده نیـستم دل بـسـتهام به فـاطمه و بچههای او اما بـرای فـاطـمـه زیـبـنـده نـیـسـتـم |